سینما ، دین و اندیشه

یاداشتی برای دهلیز

شنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۲، ۰۹:۲۸ ق.ظ

بوی پیراهن ابراهیم

دهلیز روایتی از یک خانواده سه نفر که مرد معلم قصه ما (رضا عطاران ) در 2 سالگی فرزندش (محمد رضا شیرخانلو) به دلیل یک اتفاق ساده به زندان می افتد و محکوم به قتل می شود و مادر (هانیه توسلی) برای اینکه فرزند خود دچار مشکلاتی در آینده نشود با اینکه پدر او 5 سال است که در زندان به سر می برد و بنا به دلایلی حکم او عقب افتاده اما به فرزند خود نگفته است که پدری در زندان دارد ، خانواده ای که به دلیل نبود شوهر ، زن مجبور به کار کردن می شود و با مشکلات اقتصادی و اجتماعی دست و پنجه نرم می کند و ..

پس از طی اتفاقاتی پسر متوجه پدر در زندان می شود ، آن ها در ابتدا رابطی سردی با هم دارند اما چندی بعد بسیار با هم صمیمی شده و ... که در نهایت قرار حکم اعدام مرد صادر می شود و ....

دهلیز فیلمی که با وجود روایتی نه چندان پیچیده اما جذاب و پر کشش دارای ، کارگردانی صحیح و منطقی و البته با انصاف . فیلمی که قصه آن پر است از مشکلات اجتماعی و فرهنگی و اخلاقی در سطح جامعه ایرانی با معضلات خاص خودش اما با نگاه صحیح به آن ، نگاهی که در جهت کرامت بخشیدن به شخصیت افراد جامعه است ، جامعه ای که شاید دچار مشکلات زیاد فرهنگی و اجتماعی و اخلاقی باشد اما انسان را هنگام مشاهده آن خرد و سرافکنده نمی کند و نگاه انسانی خود را حفظ کرده و آن را به تصویر می کشد .

نکته مهم در مورد کارگردانی این فیلم این است با وجود المان های منفی و مکان های پر تنش و اتفاقات سخت و دردناک در طول فیلمنامه ، کارگردانی آن به نحویست که  شاید مشاهده آن برای تماشاگر تلخ و ناراحت کننده به نظر برسد اما به هیچ وجه ببینده را دچار افسردگی و سرافکندی از زیستن در اجتماع خود نمی کند و جامعه خود را سیاه و بی رحم و عقده ای نشان نمی دهد

فیلمی اجتماعی که نه با رفتار و بیان کارکتر های خود شعار خوب بودن را می دهد نه با نشان دادن فقر ، تهاجم فرهنگی ،زندان ، کینه و دیگر مشکلات به دنبال دست و پا زدن برای ایجاد درام خود است درواقع نه شیپور معناگرا ها را دست گرفته و نه ادا ی روشنفکر بودن را در می آورد .

نکات بسیار ظریف و لذت بخشی در طول فیلم می توان مشاهده کرد که نشان از توجه کارگردان به آن است به عنوان مثال وقتی پدر برای پسر خود اسبی چوبی درست می کند و پسر به دنبال نامی برای آن می گردد ، مادر به او اسم آذرخش (نام اسب رستم ) را پیشنهاد می کند اما او می گوید اسب zoro بسیار قوی تر است و نام تورنادو را بر اسب خود می گذارد  و المان هایی دیگر که نشان دهنده کم رنگ تر شدن هویت ایرانی _ اسلامی جامعه شده است .

یا به عنوان مثال وقتی مادر پولی حتی برای کرایه اتوبوس ندارد با لطافت مادرانه  با فرزند خود به گونه ای دلنیشین صحبت می کند تا پولی را که به او برای خرج کردن در مدرسه داده قرض بگیرد و به او پس دهد .

به جرئت می توان گفت که اگر فیلمنامه دهلیز در دستان عده ای از کارگردانان نام آشنا و پر مدعایمان می افتاد از آن غم نامه ای می ساختند که بی شک جوایز بین المللی زیادی را که خودکشی برای آن فراوان است به دست می آوردند و خود را جز افتخارات سینمای (ابزرد ) ایران قلم داد می کردند .

در پایان سخن برای گفتن درباره این فیلم بسیار است اما فرصت این کار را به وقتی دیگر موکول می کنیم و به ذکر همین نکته اکتفا می کنیم که با ورود شعیبی به عرصه کارگردانی ، بوی پیراهن ابراهیم را می توان احساس کرد .

  • سجاد هاشمی

نظرات  (۳)

 تعبیر قشنگی بود؛
" بوی پیراهن ابراهیم...."
  و چه بوی دل انگیزی...  :)
  • مهدی چراغ زاده
  • ینی عکسای خودتو نزده بودی با شعیبی بهت شک میکردم
    یاد داشت قشنگ و با زاویه دید خیلی خوبی بود اما همانطور که گفتم یه خورده کوتاه و جسته گریخته بود توکه میتونی چرا کاملتر و بیشتر و سنگین تر نمینویسی؟؟؟
    ولی در کل دمت گرم


  • مهرداد نیک نام
  • سلام

    با مطالب جدید به روزم

    http://gole-faghihaneh.blog.ir/

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی