سینما ، دین و اندیشه

یادداشتی بر فیلم سینمایی شرفناز

پنجشنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۳، ۱۲:۱۱ ب.ظ

شرفناز تابلوی نقاشی بی خاصیت


شرفنار را می توان به بوم نقاشی تشبیح کرد که کارگردان رنگ هایی را روی آن ریخته و در نگاه اول احساس خوبی به مخاطب دست می دهد اما پس از مدتی دل مخاطب را می زند و دست کارگردان رو می شود.

فیلم حسن نجفی  در یکی از روستاهای مرزی پاکستان رخ می‌دهد. جمعه مرد محجوبی است که به دلیل نداشتن کار، خانه نشین است و فرزندانش با قاچاق سوخت بر لب مرزها، قصد پرداخت بدهی‌های او را دارند. احمد، پسر بزرگ او در این راه کشته می‌شود و همین موضوع، جمعه را تبدیل به یک جانی تمام عیار می‌کند. شرفناز می‌ترسد الیاس کوچکش به سرنوشت احمد دچار شود. او سالهاست که به فرار از این جهنم دره می‌اندیشد. سرانجام یک روز با الیاس به آن سوی کوه‌های رنگی که همیشه آرزوی دیدنش را داشت، می‌گریزد.

رنگامیزی جذاب و بازی با تصاویر

آنچه شرفناز را تقدیر ستایش می کند کادر بندی، فیلمبرداری و انتخاب لوکیشن های بکر و جذاب برای مخاطب است.رنگامیزی حسن نجفی در شرفنار قطعا هر بیننده ای را مجذوب خود می کند و دقایقای را در سینما برای او لذت بخش می کند اما هر چه از فیلم می گذرد دیگر اثر آن رنگ ها و بازی با تصاویر از بین می رود و دست کارگردان فیلم رو می شود که چیزی برای گفتن ندارد. حسن نجفی بیشتر در شرفناز عکاسی کرده است تا فیلمسازی، کادربندی های که شاید کمتر در سینما دیده شده باشد و با حرکت آهسته دوربین به ایجاد فضای درام کمک کرده و مقداری ذهن مخاطب شهر نشین را دور از هیاهوی شهر می کشاند. همچنین لانگ شات هایی پرطمطراق و چشم نواز که البته به دلیل نبود قصه در فیلم خیلی زود کارگردان را لو می دهد.

فیلمنامه شلخته و بدون قصه

فیلمنامه شرفناز به صورت کاملا درهم و به هم ریخته نوشته شده است و اثری از دکوپاژ در آن دیده نمی شود، خرده داستان ها و اتفاقاتی که در ذهن کارگردان کل نا منسجمی را شکل داده است. شخصیت هایی که به یک باره تغییر لحن می دهد و عوض می شوند،به عناون نمونه وقتی جمعه برای به دست آوردن کار پیش تمامی اهالی روستا می رود و کسی به او کار نمی دهد و دست به خلاف می زند، عذاب وجدان گرفته و دوباره بی کار شده و زیر بار خلاف نمی رود اما پس مرگ پسرش و نوشته شدن 8 ماه بعد دون انکه مخاطب بدان در این 8 ماه چه اتفاقی افتاده جمعه به رئیس خلاف کار ها تبدیل شده است.داستان بدون هیچ گونه روابط علت و معلول و قصه ای واحد که بخواهد به سر منزلی برسد تنها نما هایی می باشد که به هم چسبیده شده، با توجه به نام فیلم شخصیت شرفناز اصلا برای مخاطب مشخص نمی شود، اعمال و رفتار منسجمی ندارد، مهربان است، ساز می زند، به یاد گذشته ها گریه می کند اما خاصیتی ندارد  

شخصیت پردازی ضعیف نیز دست به دست داستان شلخته فیلم داده تا مخاطب اصلا نداند که روایت فیلم درباره چه چیزی است، البته این اتفاق شاید به دلیل عدم آگاهی صحیح کارگردان از موضوع و جغرافیایی باشد که دست به ساختن فیلم زده و بدون شناخت کافی به آن و با اتکا به دانش سمایی فیلمنامه آن را نوشته است. فیلم درباره بخشی از مردم پاکستان است که با فقر دست و پنجه نرم می کنند و دست به اعمال مختلفی می زنند، عده ای کودکان خود را برای حمل سوخت قاچاق روانه بازار کار کرده اند و عده ای کودکان خود را به گروه های نا معلوم نظامی و تروریستی می فروشند، تروریست هایی که شاید 10 دقیقه هم درباره آنها و کارهایی که انجام می دهند در فیلم مشاهده نکنید و تنها از طریق دیالوگ های کارکتر های ان بتوانید متوجه بشوید که آنان در حال انجام عملیلت تروریستی انتحاری هستند و از کشور های غربی پول دریافت می کنند.

جذاب اما بی خاصیت

اما اگر می خواهید تابلو نقاشی را ببینید که دارای رنگ و لعاب است و صرف تصاویری است که پشت سر هم توسط مونتور چسبیده شده و برای دقایقی قسمتی از مناظر طبیعی را نگاه کنید و کمی فضای طبیعت بکر و دیده نشده را ببیند  شرفناز می تواند گزینه خوبی باشد اما مطمئنا هنگاه خروج از سالن سینما، فیلم رضایت بخشی را نخواهید دید و امکان دارد خستکی نشتن بر روی صندلی سینما و یک ساعت و نیم تحمل در سالن تاریک به تنتان بماند.


  • سجاد هاشمی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی