تا چراغی در میان این شبستان روشن است
تا تنور نان گرم مرد چوپان روشن است
شک نکن قصد پلنگ تیز دندان روشن است
امشب از داغی دوباره چشم ایران روشن
یوسفی رفته است آری وضع کنعان روشن است
قرار بود تیتراژ مستندی باشه که به سهم خودش مردم رو از اتفاقاتی که افتاده بود مطلع بکنه اما چه بگویم از نامردمی ها دوستان :
من از بیگانگان هرگز ننالم ! که با من هر چه کرد آن آشنا کرد
اتفاقاتی توی این چند مدت رخ داده که مجبور به سکوت شده ام و استخوان در گلو وخار در چشم به سر می برم .
وقتی که چشمان به چشمان علیرضا و آرمیتا می افتد احساس شرمساری وجودم را فرا می گیرد ، وقتی که بغض نا تموم مادر و پدری بالا سره جنازه پسر را می بینم از خود سوال می کنم که من برای شما چه کرده ام .
وقتی که صدای غمناک مرد چوپان را می شنوم داد از نهانم بلند می شود که ای وای حال چه کنم و اینجاست که به یاد سخن آسید مرتضی می افتم که می گوید : "آخرین مقاتله ما، به مثابه سپاه عدالت، نه با دموکراسی غرب که با اسلام آمریکایی است؛ که اسلام آمریکایی از خود آمریکا دیرپاتر است "
به ادامه مطلب بروید و باقی درد دلم را آنجا بخوانید .